۱۳۹۲ اسفند ۱۲, دوشنبه

از خاطرات من "3"


کاری داشتم و این اولین باری بود که به دفتر شان می رفتم. مطمئن نبودم که کارم حل گردد ولی با آنهم دل خوش کرده همراه با یکتن از اقارب وارد دفتر شان شدم.
آنها مردمان دعوتگر و مجاهدی بودند, سالها در برابر روس جهاد نمودند.

چون من هم همکار یکی از حرکتهای دعوتی هستم, با خود گفتم: نخواهد آنقدر نا مناسب باشد که مشکلم را با آنها در میان بگذارم.
راستش میخواستم خودم را از البیرونی به طب کابل تبدیل نمایم, یکتن از اعضای آنها پست کلیدی در دولت دارد, که می توانست وسیله ی برای من گردد.
همینکه داخل آن اطاق شدم, انجنیرصاحب و چند تن از اعضای برجسته آنها نشسته بودند, با جبین باز استقبال شدیم.
برادری که بامن بود, پس از سلام و علیک من را به آنها معرفی نمود و در میان سخنانش گفت: امل جان! از جوانان خوب و فعال جمعیت اصلاح است, در برنامه های شان تا حد توان اشتراک می کند.
ولی من نمی خواستم این حرف را بگوید, چون؛ شنیده بودم نسبت به جمعیت اصلاح خیلی تنگ نظر اند.
همینکه حرفش تمام شد, دو مرد کهنسال که از سخنان شان معلومدار بود, افراد بزرگ گروه شان استند؛ سخت برافراشته شدند. گویا حرف خیلی بدی برایشان گفته باشی.
خیلی بد و رد در رابطه به جمعیت اصلاح گفتند.
آنچه برایم جالب بود, این حرف بود که: جمعیت اصلاح را آی اس آی پاکستان کمک می کند ورنه پول این قدر فعالیت ها را از کجا می کنند؟
من خاموش بودم, چون می دانستم اگر حرفی برضد آنها بزنم؛ به روی آن برادر که بامن آمده است؛ بر می خورد و دیگر اینکه من عضو رسمی جمعیت اصلاح نیستم تا به نمایندگی شان حرف بزنم.
وقتی آن دو مرد در حرفهای شان تند شدند و این حرف را زدند: تجربه غلامی آی اس آی با ما گذاشته و ما نمی خواهیم, دیگر حرکتی به امر آنها فعالیت نماید, دانستم که کارم نمی شود, لااقل حرف که گفته باشم.
چیزی نگفتم, جز اینکه:
برادران گرامی! اگر سخنان شما حقیقت باشد, و آنچه را شما می گویید؛ حق باشد, پس چگونه برای رفع این نقص بزرگ جمعیت اصلاح قدم عملی نبرداشته اید؟ حال آنکه من طی همین پنج سالی که با برادران جمعیت اصلاح نشست و برخواست دارم؛ حرفی برضد گروه های اسلامی هرگز نشنیده ام.
و افزودم: اگر حرفهای شما راست باشد, شما که به جز غیبت این جمعیت بزرگ کاری برای اصلاحش نمی کنید؛ سخت نزد الله مسؤول هستید.
بالای برادران جمعیت اصلاح خیلی اعتماد دارم, و مطمئنم که ان شاءالله آنها بجز اطاعت الله کاری نمی کنند, و هدف شان خدمت به ملت مظلوم افغان و به پیروزی رسانیدن اهداف بزرگ حرکت اسلامی است.
من می گویم: اگر این حرکت روزی از خط مستقیم کنار برود, آستین همت برزده برای اصلاحش تلاش می کنم, نمی گذارم؛ از آنچه حق است؛ دور شود.
و نیز اینکه اگر برادر دعوتگرم را بنگرم که از حق فرار نماید, کمکش می نمایم و نمی گذارم رو به باطل آرد.
به نظر من: خاموشی و گوشه گیری ما از حرکت اسلامی ویا برادر دعوتگر مان در صورت دور شدنش از اهداف اصلی؛ بزرگترین اشتباه و معصیت ماست که مرتکب می شویم.
ورنه چگونه حرکت را که خیلی خدمت به ملت می کند و برادری را که خیلی در حرکت فعال بود, با اشتباه کوچک ویا هم بزرگ؛ بحال خودش می گذاریم تا این اشتباه به خطاهای بزرگتری بیانجامد و آنگاه جز اینکه خود را مقصر بدانیم؛ دیگر چاره نخواهد بود. چنانکه گروه های پیشین کشور دچار چنین فرجامی گردیدند.

هیچ نظری موجود نیست:

پست ویژه

درسی که از تاریخ گرفته شود همین است!

در سی و چند سال قبل وقتی همه چیز به دست آنها افتاد به جان هم افتادند، گفتند آماده نبودیم همه چیز به یکبارگی اتفاق افتاد، طرح ما بر این بود...