۱۳۹۰ مهر ۱۳, چهارشنبه

خالد شمشیر برهنه خدا

نويسنده: فضل الحق سليماني

هفده سال قبل از ظهور اسلام در مكه قدر دامان لبابه صفري خواهر ام المؤمنين ميمونه ابر مردي پا به عرصه گيتي نهاد كه بعدها تلؤ تلؤ شمشير برنده اش آتش بر ملحدين عالم زد پدرش وليد بن مغيره از اشراف قريش بود ودر مكه جايگاهي بس بزرگ داشت طبق رسوم عرب پرورش خالد كه داراي شش برادر ودو خواهر بود در خارج از مكه در روستاهاي اطراف آن صورت گرفت.درمحيطي كه وي پرورش مي يافت اسب سواري ،شمشيرزني ومبارزات، جنگجو يا نه ازسرگرمي هاي آن دياربه شمارميرفت وآن حضرت ازهمان زمان دردليري ،هوش وذكاوت ازجوانان منتخب قريش به شمارميرفت.حضرت خالد(رضي الله عنه) قبل ازايمان آوردن همانندپدرش ازمخالفين سرسخت اسلام محسوب مي شد.ودر رابطه بااموري كه درمخالفت بااسلام ومسلمين صورت مي گرفت ،پيشقدم بود.چنانكه درميدان احدتدبيروصلاحيتش،درتهاجم ناگهاني برلشكرمسلمين ازدرهّ اي كه درانتها ي كوه احدقرارداشت ،دليل اصلي شكست مسلمين درآن غزوه به شمارمي رفت .اماپس ازآن حقانيت ومحبت اسلام درقلب خالد(رضي الله عنه) به صورت نامحسوسي رشدمي كردواحساس مي نمودكه روزي تمام ملت عرب درزيرپرچم اسلام جمع خواهندشد.بنابراين انديشه ،گفتاروسخنان واعمال حضرت رسول(صلى الله عليه وسلم) راموردبررسي قرارمي داد.ازطرف ديگرپيامبراكرم (صلى الله عليه وسلم) نيزازصلاحيت حضرت (رضي الله) بي خبربودبلكه ازطريق وحي به ايشان خبررسيدكه دل حضرت خالدهردم با نوراسلام آراسته ترمي شود.سرانجام پس ازآنكه پيامبراكرم(صلى الله عليه وسلم) فرمود: باوجودآشكارشدن حقانيت وحقيقت اسلام براي خالدچرااوبه اسلام مشرف نمي شود.حضرت وليد(رضي الله عنه) برادرحضرت خالد(رضي الله عنه) كه چندي قبل مشرف به اسلام شده بودازطريق نامه اي اورابه اسلام دعوت كرد.حضرت خالدمي فرمايد: هنگامي كه نامه وليدرامشاهده كردم بي اختياربرزبانم كلمه توحيدجاري گشت ومي خواستم هرچه سريعترخدمت حضرت رسول(صلى الله عليه وسلم) حاضرشده،جانم رافدايش كنم وهمين كه خدمت حضرت پيامبر(صلى الله عليه وسلم) حاضرشدم چونكه ديوانه ديدارحضرتش بودم ازخوشحالي همچوپروانه اي خودرابه پاي ايشان انداخته وايمان خودراابرازكردم .

حضرت خالد(رضي الله عنه) پس ازايمان آوردن درسريه موته كه درجمادي الاول سال هشتم هجري صورت گرفت.به عنوان اولين نبردايشان دردفاع ازاسلام شركت نمود.

موته :برگ زريني ديگر

حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وسلم) نامه اي توسط حارث بن عميربه شرحبيل فرستاد.شرحبيل بنابر غرورومستي قدرت خودحضرت حارث(رضي الله عنه) رابه طرزاسفناكي به شهادت رساندهنگامي كه حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وسلم) ازشهادت سفيرخودباخبرشدبراي گرفتن قصاصي خون حضرت حارث بن عميرلشكري 3هزارنفري رابه سمت شرحبيل بصري روانه نمودورهبري لشكررابه زيدبن حارث(ض) سپردوفرمودكه اگرزيدبه شهادت رسيدجعفربن ابي طالب رهبري رابه عهده گيردواگراوهم شهيد شدعبدالله بن رواحه جانشين اوشود ودرصورت شهادت عبدالله خودبامشورت رهبري راتعيين نمائيد.

حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وسلم) تامحل تثنيه الوداع لشگرراهمراهي كرده وپس ازآن بازگشتند.هنگامي كه لشكربه موته (سرزمين كوچك ازشام) رسيدشرحبيل برادرش سدوس رابه همراه پنجاه سواربراي ارزيابي سپاه مسلمانان به انجا فرستاد.كه پس ازدرگيرشدن بامسلمانان ،سدوس به هلاكت رسيدباقتل سدوس شرحبيل به قلعه خودپناه بردوازقيصرروم تقاضاي كمك كرداونيزلشكري صدهزارنفري رابراي كمك به شرحبيل به سوي اواعزام كرد(بعضي شمارلشكرراازصدهزارنفرهم بيشتر مي دانند )

سرانجام پس از صف آرائي مؤمنين ومشركين جنگ آغاز گشت. پس از شروع جنگ حضرت زيدبن ثابت كه رهبري سپاه را به عهده داشت به شهادت رسيد. پس از شهادت ايشان حضرت جعفر بن ابي طالب پرچم اسلام را برداشته شروع به جنگيدن نمود. پس از زخمي شدن اسب ايشان ،بدون سوار مشغول جنگيدن شد ناگهان شمشير كافري بازوي راست ايشان را قطع كرد وحضرت پرچم را با دست چپ گرفت هنگامي كه آن را هم قطع كرد پرچم را ميان دو بازوي خود گرفتدر اين هنگام كافر ديگري از قسمت كمر ايشان حمله ور شد وايشان را از وسط دو نيم كرد وقتي جراحات وارد بر پيكر او را بر شمردند از ميان سينه تا شانه ها ودر قسمتهاي جلو نود زخم بر اثر ضربات شمشير ونيزه وارد شده بود. پس از شهادت حضرت جعفر ،حضرت عبد الله بن رواحه (رضي الله عنه) پرچم را برداشت وپس از كشتن تعداد زيادي از كفار خود نيز به شهادت رسيد.

بعد از اينكه هر يك از فرماندهان بزرگ ، كه توسط رسول اكرم (صلى الله عليه وسلم) تعيين شده بودند ،به شهادت رسيدند مردم خالد بن وليد (رضي الله عنه) را به فرماندهي لشكر برگزيدند خالد(رضي الله عنه) پرچم را به دست گرفته وبه دفاع مشغول شد. با غروب آفتاب هر دو سپاه به جايگاه اوليه خود باز گشتند. هنگام صبح قبل از شروع جنگ حضرت خالد لشكري را كه روز قبل در سمت راست مي جنگيد در طرف چپ قرار داد ولشكر چپ را به سمت راست آورد.

كفاري كه روزقبل لشكرراديده بودند گمان كردند كه براي مسلمانان نيروي كمكي رسيده به همين علت به خوف وهراس افتاده وتوان مقابله را ازدست دادند وپا به فرار گذاشتند خداوند خالد را پيروز گردانيد ولشكر كفار راشكست خورد.

انس بن مالك (رض)ازپيامبر اكرم (صلى الله عليه وسلم)نقل مي كند كه فرمود:

زيد پرچم را به دست گرفت ،او به شهادت رسيد باز جعفر آن را گرفت، او هم به شهادت رسيد، پس عبدالله بن رواحه پرچم را به دست گرفت، او هم شهيد شد، در حين اين گفتار چشمان مبارك اشكبار بودند. بعد فرمود: اينك شمشير هاي خدا پرچم را به دست گرفت وخداوند متعال آنها را به فتح مشرف ساخت.

بعد از آن پيامبر اكرم(صلى الله عليه وسلم) دعا نمود: بار الها خالد شمشير شماست هميشه به او فتح وپيروزي دهيد. از آن پس حضرت خالد بن وليد به سيف الله المسلول (شمشير برهنه خدا)لقب گرفت. وحشت وترس از خالد (رضي الله عنه) آنقدر بود كه با شنيدن نام ايشان كفار لرزه بر اندام مي شدند از استعدادهاي زيادي برخوردار بود وبا جرأت مي توان او را مغز متفكر جنگي مسلمانان قلمداد كرد، شجاعت در تمام رگهاي بدنش موج مي زد وهميشه شوق فدا كردن جان در راه خدا را داشت.

در 125جنگ كوچك وبزرگ شركت نمود ودرهيچ يك ازآنان شكست نخورد ازجنگ موته گرفته تا بزرگترين آنها كه فتح ايران است ،حضرت خالد نقش سرنوشت سازي ايفا نمود .

درعرب اين مقوله مشهور بود كه در جنگي كه خالد شركت كند شكست ناپذيراست ،به همين علت در فتوحات شام سال 17هجري اميرمومنان عمر بن خطاب (رضي الله عنه)وي راازفرماندهي سپاه اسلام عزل كرده وابو عبيده بن جراح رابه عنوان جانشين تعيين نمود اميرمومنان پس از مراجعت حضرت خالد (رضي الله عنه)به مدينه خطاب به ايشان فرمود: (همه ما براي پيروزي وسربلندي اسلام تلاش مي كنيم وهرگز نمي خواهيم ازاين خواسته عدول نمايم ،اما ازآنجا كه مردم ايمان آورده بودند كه پيروزي با خالد است من خواستم كه مردم رابر حذر دارم وبه آنها بفهمانم كه پيروزي راخدا مي دهد وفرقي نمي كند كه فرمانده چه كسي باشد وبه حق اين قول امير مومنان به تحقيق پيوست آنگاه كه سپاه اسلام به رهبري ابوعبيده بن جراح درغياب خالد بر سپاه كفر پيروز گشت.

وفات حضرت خالد:

در پنجمين يا ششمين سال خلافت حضرت عمر(رضي الله عنه) ،تلؤ تلؤ شمشير برهنه خدا روبه خاموشي نهاد. خالدبن وليد اين ابر مرد تاريخ در آخرين لحظات عمر چنين فرمود: هيچ جائي از بدنم نيست كه اثر شمشير يا نيزه نباشد. من در جنگهاي مختلف شوق نوشيدن جام شهادت را داشتم، اما افسوس كه امروز موت در بستر به سراغم آمد وشهادت در ميدان جنگ نصيبم نشد. سرانجام سپهسالارميدانهاي نبرد درششمين دهه ازعمرگرانمايه اش ديده برجهان فرو بست ومرغ جانش نغمه رضوان سرداد.

حـجـاب چهره جان مى شود غبار تنم خوشا دمى كز آن چهره پرده برافگتم

چنين قفس نه سزاي چومن خوش الحانيست روم به گلشن رضوان كه مرغ آن چمنم
عودة

هیچ نظری موجود نیست:

پست ویژه

درسی که از تاریخ گرفته شود همین است!

در سی و چند سال قبل وقتی همه چیز به دست آنها افتاد به جان هم افتادند، گفتند آماده نبودیم همه چیز به یکبارگی اتفاق افتاد، طرح ما بر این بود...