
ابن مسعود از نظر جسمی بسیار ضعیف و لاغر بود، حتی برخی از اصحاب بخاطر باریک بودن ساقهای او به خنده می افتادند. او آنچنان طایفه و قبیله ای نداشت که در برابر اذیت و آزار قریش از او دفاع کنند. او کسی بود که از آیین و رسالت جدید تبعیت نمو که خدایان قریش را نادان و فاقد احساس و شعور می دانست. ابن مسعود یک گوسفند چران بود و مشرکین او را (ابن ام عبد) می نامیدند.
ابن مسعود به توصیه های اصحاب گوش نداده و می گوید: رهایم کنید، خداوند مارا از شر آنان مصون می دارد). او با اتکای ایمان و باوری که داشت و درحالیکه از هیچ قدرت و نیروی دیگری به جز اعتقادش برخوردار نبود، زمانی که خورشید انوار زین خودرا بر مکه تابانده بود، به نزد رهبران و بزرگان قریش آمد و در نزدیکی (مقام ابراهیم علیه السلام) ایستاد و باصدای بلند شروع کرد به خواندن قرآن: بسم الله الرحمن الرحیم. الرحمن علم القرآن. مشرکین به فکر فرورفته و گفتند: ابن ام عبد چه می گوید؟! گروهی گفتند: او دارد برخی از آنچه را که محمد آورده است، می خواند. پس به طرف او رفتند و اورا مورد ضرب و شتم قرار دادند اما او همچنان به خواندن قرآن ادامه می داد و پس از آنکه عذاب و شکنجۀ فراوانی را متحمل شد به سوی اصحاب بازگشت ودر حالیکه سر و صورتش خون آلود گشته بود. وقتی که اصحاب این وضع را مشاهده کردند، گفتند: این بود آنچه که ما از آن تر داشتیم. <2>
اما اصحاب که با ابن مسعود صحبت می کردند نتوانستند آن شعور و احساسی را بیابند که او را واداشت تا در زیر تازیانه های مشرکین به تلاوت قرآن ادامه دهد. ابن مسعود پس ازینکه رویارویی کوچک با اهل باطل دریافت که اگر خدا با آدمی باشد، از هرکس و هر قدرتی، قدرتمند تر است و مشرکین بسیار ضعیف و ناتوان اند و به جز تهدید و شکنجه هیچ چیز دیگر ندارند. آنان بسیار ضعیف تر از آنند که با منطق و استدلال به رویارویی بامنطق و استدلال بیابند. آری ابن مسعورضی الله عنه این نکته را خیلی خوب دریافته بود، بهمین خاطر در جواب اصحاب فرمود: اگر شما بخواهید، فردا نیز به میان قریشیان می روم و قرآن را به گوش آنان می رسانم. اصحاب گفتند: نه. تو رابس است. آنچه را که دوست نداشتند به سمع آنان رساندی.
1_ سیرة ابن هشام 1/314
2_ سیرة ابن هشام 13/315
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر