۱۳۹۱ بهمن ۸, یکشنبه

فغان غریب --- شعری ا زسهیلی

فغان غریب


در این دیار نداند کسی زبان مرا
کجاست آنکه شناسد غم نهان مرا؟


به شکر نعمت دیدار جان برافشانم
اگر به من برسانند، همزبان مرا



















به جان رسیدم از آن همزبان که همدل نیست 

که سوخت هر نفسش ریشه های جان مرا

اگر فغان غریبانه ام به عرش رسد
خدا گواست که او نشنود فغان مرا
کجا سراغ کنم همزبان همنفسی
که همچو تیر کند، قامت کمان مرا؟
امید نغمه فرو مرد در من ای صیاد! 
بسوز بالم و ویران کن آشیان مرا


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مهدی سهیلی - کتاب لحظه ها و صحنه ها

هیچ نظری موجود نیست:

پست ویژه

درسی که از تاریخ گرفته شود همین است!

در سی و چند سال قبل وقتی همه چیز به دست آنها افتاد به جان هم افتادند، گفتند آماده نبودیم همه چیز به یکبارگی اتفاق افتاد، طرح ما بر این بود...