۱۴۰۰ مرداد ۲, شنبه

 

17 سال دارد، پسر بزرگ خانواده است، سه ماه میشود از ایران رد مرز شده و یکی از مریضانی بود که نزدم مراجعه کرد.
پدرش چند هفته قبل در حمله در نزدیکی کلینیک ما جانش را ازدست داد، جسدش را به کلینیک آوردن، دراثر اصابت پارچه ی ماین در سینه جانش را ازدست داده بود.
پسر بخاطر فقر وناامنی روانه ایران گردیده بود که رد مرز گردید، پدر با دهقانی لقمه نان حلال برای زن و فرزندانش می آورد و با این خوشحال بود اما کشته شد. اکنون خانواده اش مانده و سختی و مشقت زندگی.
خیلی از خانواده های فقیر هستن، غذای کافی برای شب و صبح ندارن ولی با کمترین درآمد حلال ازینکه درکنار خانواده خود هستند، خدا را شکر میگویند و به فردای بهتر و روشنتر چشم دوخته اند.
ولی؛ دردا که عده ی اجیر، روانی و تشنه ی خون حتی به همین خانواده ها که نه به سیاست شان کار دارند و نه مداخله میتوانند؛ رحم ندارند و همچنان به وحشت و کشتار خود ادامه میدهند.
این بیشتر از نگرانی و دردی هست که تصور میشود!
کسی میداند که عزیزی را ازدست داده باشد و هنوز درد را احساس بتواند!
مگر روزی خواهد آمد بدون ترس از کشته شدن و جنگ صبح را آغاز کنیم؟

هیچ نظری موجود نیست:

پست ویژه

درسی که از تاریخ گرفته شود همین است!

در سی و چند سال قبل وقتی همه چیز به دست آنها افتاد به جان هم افتادند، گفتند آماده نبودیم همه چیز به یکبارگی اتفاق افتاد، طرح ما بر این بود...