۱۳۹۰ اسفند ۱۲, جمعه

پرندۀ بال شکسته

قدرت و نیروی حقیقی جز از راه انجام امور مشروع، برای قلب حاصل نمی شود، اموری که خالصا برای رضای خدا انجام شوند. و تنها از این راه می توان قلب را از پلیدی غرور و خود پسندی و تحقیر دیگران پاک نمود. ابراهیم بن ادهم که مرد وارع و پارسایی بود، خود این مطلب را نیک دریافته بود و می خواست آنرا برای دوستش بلخی (ذهبی در المیزان 2/279 می گوید: او از مجاهدان بزرگواری بود که در غزوۀ کولات به شهادت رسید.) بیان کند تا با استفاده از این توصیه مسیر او را که به نظر می رسید از آن انحراف پیده کرده است، تصحیح نماید. و هرگز امکان ندارد آدمی در صورت انحراف از صرات  مستقیم از قلبی نیرومند و استوار برخوردار باشد. ابن ادهم متوجه شده بود که شقیق بلخی از دنیا بریده است و دست از کسب و کار برداشته و به عبادت مشغول شده است و گمان میکرد این عمل در واقع توکل حقیقی است. بهمین جهت به او گفت: چه چیز باعث شده است که به این مسلک روی بیاوری؟! شقیق در جواب گفت: یک بار در صحرا پرنده ای را دیدم که هردو بالش شکسته بود و پرندۀ سالمی به نزدش آمد و بامنقارش ملخی را گرفته و در جلوی آن انداخت، من از آنزمان کسب و کار را رها کرده و به عبادت و پرستش روی آورده ام، ابراهیم به او گفت: آیا بهتر نیست آن پرندۀ سالمی باشی که به پرندۀ بال شکسته غذا می داد؟!  آیا نشنیده ئی که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است: الید العلیاخیر من الید السفلی <1> (دست بالا بهتر از دست پایین است). و یکی از نشانه های مؤمن آن است که د رکارهایش بالاترین مراتب و مدارج را طلب کند تا به مقام ابرار برسد. شقیق دست ابراهیم را گرفت و آنرا بوسید و گفت: شما استاد و سرور ما هستی، ای ابو اسحاق. <2>

هیچ نظری موجود نیست:

پست ویژه

درسی که از تاریخ گرفته شود همین است!

در سی و چند سال قبل وقتی همه چیز به دست آنها افتاد به جان هم افتادند، گفتند آماده نبودیم همه چیز به یکبارگی اتفاق افتاد، طرح ما بر این بود...