اعتراف عمر ثانی
و این یک سند نادری است که خلیفه پنجم در آن به سبب هدایت خود اعتراف میکند
و خود را چنان تصور میکند که گویا در خواب عمیقی فرو رفته است و می گوید :

چیزی که باعث بیداری من گشت، فشاری بود که از جانب مولایم بر من وارد شد، زیرا من یک مرد را زندانی کرده بودم و در این رهگذر از اندازۀ واجب تجاوز نمودم و ایشان در خصوص آزادی سازی آن مرد زندانی بامن صحبت نمود ولی من اورا آزاد نکردم. پس مولایم گفت: ای عمر! منن تورا از شبی می ترسانم که آبستن به قیامت است. سپس می گوید: قسم بخدا هنگامی که سخنش تمام شد، احساس کردم حجابی از جلوی چشمانم کنار رفته است. پس یکدیگر را متذکر شوید، چرا که تذکر و یاد آوری به مؤمنان سود میرساند و کاری میکند که خدارا فراموش نکنند و پیوسته بر ایمان و یقینشان بیفزایند. <1>
آری! قلب حضرت عمر بن عبدالعزیز رحمه الله از این یاد آوری متآثر شد و آنقدر متحول گشت که دیگران را به پیوستن به این مدرسه ترغیب و تشویق می کند.
1_ المصباح المضیی ء 1/155
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر