۱۳۹۶ مهر ۵, چهارشنبه

می خواهم خودکشی کنم!

نوشته: عبدالباسط امل
"آری خود را بکُشَم و ازین زندگی راحت شوم، خسته ام از زندگی، روزها و کارم همه یکنواخت و دلگیر برایم شده است".

" همه چیز را دارم، خانواده، دوستان، زندگی خوب ولی یک چیزی همه وقت آزارم می دهد، بعد از آن روز آرامشم را کم کم از دست دادم هرچند من توقع بهبودی را داشتم ولی نه.... مثل اینکه آغاز بدبختی و رنج درونی ام از همان روز آغاز یافت".
سالِ دوم دانشگاه من به عدهٔ از طریق مبایل پیامک می فرستادم، هر ۲۴ ساعت دو پیام؛ یکی حدیث شریف و دیگر پیام آموزنده.
تعداد مشترکین پیامک ها نزدیک به ده هزار تن رسید.
گاه گاهی مشترکین پیام می فرستادند، سؤال میداشتند یا هم تشکر می کردند.
یکروز مشترکِ پیام بالا را فرستاد و پرسید حکمِ خود کشی در اسلام چیست؟
شوکه شدم چون تا آنوقت شخصاً چنین چیزی را مقابل نشده بودم، خواستم تماس بگیرم و همراهَش حرف بزنم ممکن کاری از دستم بیاید و مانع تصمیمش شوم اما  مناسب ندانستم و صرف پیام گذاشتم.
بعضی وقت عین وضعیت بالای ما می آید، از دست دادن عزیزان سبب می شود زندگی دلگیر و بی معنی به نظر بیاید.
اما اگر بیشتر دقت کنیم و عمیق بیندیشیم زندگی زیباست با وجود مشکلات و رنجهایِ که پیش می آید. ما منحیث یک مسلمان صرف به شخص خود زندگی نمی کنیم، اگر خوب میخوریم و مینوشیم و می پوشیم؛ مسؤولیت داریم اقارب و همسایه و فقرا را هم دستگیری کنیم، در حد توان به کمک شان برسیم.
برخلاف عدهٔ که می اندیشند زندگی فقط و فقط کار کردن و پیدا کردن پول برای شخصِ خود شان است مسلمان پابند مأموریتِ بزرگتر و مهمتری دارد که آرامش و سکون درونی اش محصول آن می باشد و آن چیزیست نیست مگر زندگی برای بقیه.
حالا چه فکر میکنید شخصی که آوردن لبخند به لبان رنجدیدگان را مسؤولیت لازمی خود میداند و برای بهبودی مردمَش قطع نظر از سپاسگذاری یا چشمداشتی تلاش میکند؛ چه احساسِ می داشته باشد؟
لحظهٔ که تو باعث آرامش یکی می شوی و قلبَش را بدست می آوری!
طبعاً زیباترین احساس را پیدا می کنی و از خود راضی می شوی!
به زندگی باید از همین دید نگریست!
انسانها موجودات اجتماعی هستن، مجبور اند با جمع زندگی کنند، برای جمع کار کنند و فطرت شان تقاضا می کند به دیگران خدمت کنند. حالا اینکه عدهٔ اینگونه نیستند موضوع جدا است و همین عده آرامش و آسایش واقعی را هرگز ندارند.
این مربوط ما می شود چگونه زندگی می کنیم، چه برنامه و اهدافی برای خود و بقیه داریم. می شود بهترین زندگی را صرف برای خود بسازیم و هم می شود درکنار بقیه بهترین زندگی را تجربه کرد.
اولی بعد از مدتی تکراری می شود ولی دومی درکنار مردم بودن هر روز تنوع و تغییری می داشته باشد، در اولی انگیزه فقط برای کمک خود داریم ولی در دومی هر روز انگیزه تازه برای خدمت به دیگران پیدا می کنیم.
حرف آخر اینکه:
- هرگاه احساس کردیم خسته و ناراحت هستیم در جستجوی کاری باشیم  که باعث خورسندی ما می شود، از خود بپرسیم همین لحظه چه کاری هست که وضعیتم را خوب می سازد، گاهی خود را ما مهمان کنیم، از جسم و بدن خود خوب نگهداری کنیم، حرفها و سخنان منفی را دور بزیزیم و برای دور کردن مشکلات خود را آمادهٔ تلاش بیشتر بسازیم.
- اگر می خواهیم زندگی واقعی را تجربه کنیم نتیجهٔ هر کار و عملِ مانرا ربطی به دیگران بدهیم تا دردی دیگران را مداوا کنیم و بدانیم هر فردِ این زمین مسؤولیت دارد برای آوردن تغییر در زندگی دیگران تلاش کند.
همدیگر را دوست داشته باشیم، هدیه بدهیم، احساسِ خود را برای عزیزان ما بیان کنیم، ببخشیم و از هر لحظهٔ که می گذرد استفادهٔ خوب کنیم.

هیچ نظری موجود نیست:

پست ویژه

درسی که از تاریخ گرفته شود همین است!

در سی و چند سال قبل وقتی همه چیز به دست آنها افتاد به جان هم افتادند، گفتند آماده نبودیم همه چیز به یکبارگی اتفاق افتاد، طرح ما بر این بود...