۱۴۰۱ خرداد ۴, چهارشنبه

زندگی همین است

عمر آدمی متشکل از روزها، ساعات و لحظات می باشد. با گذشتن یک روز و با سپری شدن ساعتی و لحظه ی قسمتی از ما کم می شود و بیشتر دیر متوجه این مسئله می شویم و برای همین هم آه و افسوس می کنیم.
سال قبل درست در چنین روزی با دنیای مجردی وداع کردم و به جمع متاهلین پیوستم. اینگونه با قسمتی از زندگی ام خداحافظی کرده و وارد بخش دیگری از عمرم شدم. دنیای مجردی دوره ی خاصی از زندگی است، مثل هر قسمتی از زندگی شامل پستی و بلندی ها است، درس های زیادی ازین دوره میگیریم و زمانی که با این قسمتی از زندگی وداع می گوییم بخش دیگر و مهمی از زندگی را آغاز می کنیم که در آینده ی روشن و بهتر نقش ارزنده ی می تواند داشته باشد.


 

من زمانی با دنیای مجردی وداع کردم که  زندگی ام شامل تغییرات زیادی شد، وداع با مجردی توام با تغییرات و تحولات زیادی در زندگی من و همه ی افغانها بود. هزاران تن مجبور شدند از کشور، خانواده و عزیزان خود دور شوند و مهاجر شوند.

پیوستن با دنیای متاهلین شامل تغییرات زیادی برای من نیز بود، از خانواده، دوستان و کشورم فرسنگ ها دور شدم. به دنیای جدید و میان مردمان جدید اینسوی دنیا آمدم. هنوز که یکسالی می گذرد هنوز نتوانسته ام همه ی این تغییرات را بصورت کامل بپذیرم و قدم درست تری بسوی آینده ام بگذارم، آغاز این همه برای من سهل نیست، گاهی احساس می کنم در کنار اینکه قسمتی خوبی از زندگی را آغاز کرده ام، زندگی مشترک با همسرم را دارم ولی تغییرات دیگری از جمله دور شدن از برادر، خواهر، هموطنان و افغانستان را هنوز هضم کرده نتوانسته ام، این همه دوری هنوز مانند بغضی جا مانده در گلویم هست که گیر کرده است، نمی خواهم این تغییرات را بپذیرم، بیشتر به خود می گویم من هنوز همان پسر جوان خانواده ام هستم که در کشورش، میان دوستان و مردم و اقاربش زندگی می کند این حق من است.

ولی واقعیت حقیقت چیزی دیگریست و من هنوز جرئت پذیرفتن حقیقت را ندارم، نمی توانم رویش فکر کنم و آنچه از 21 آگست 2021 به اینسو را تجربه کرده ام؛ را مرور کنم و درسها و اشتباهاتش را ارزیابی کنم.

امیدوارم خدای متعال توفیق و توان بدهد همین زودی روی این یکسال که گذشت و سالهای گذشته بیندشم، و برای آینده ی بهتر برنامه بریزم و قویتر قدم بردارم و به پیش بروم.


  

هیچ نظری موجود نیست:

پست ویژه

درسی که از تاریخ گرفته شود همین است!

در سی و چند سال قبل وقتی همه چیز به دست آنها افتاد به جان هم افتادند، گفتند آماده نبودیم همه چیز به یکبارگی اتفاق افتاد، طرح ما بر این بود...