۱۴۰۲ آبان ۲۳, سه‌شنبه

او یک مادر هست، خود را فدا میکند تا بچه هایش راحت و آرام زندگی کند


چهل سال دارد و مادر سه فرزند هست، ده سالی می شود در ترکیه مسافر هست و درین مدت در هوتلی روز دوازده ساعت کار میکرد تا بتواند لقمه نانی به کودکان خود فراهم کند و آن ها را به مکتب بفرستد. او میگوید ازینکه سالها قبل همسرم در حمله ی انتحاری در افغانستان کشته شد مجبور شدیم از افغانستان بیرون شویم ولی ترک کشور کاری ساده و آسانی نبود. من دیگر مرد خانواده و نان آور بودم، همه مسؤولیت ها بدوش خودم بود باید کار کنم، باید به تربیت فرزندانم برسم، باید برای آینده بهتر شان تنهایی تصمیم بگیرم، سختی بکشم و مشقت های زیادی را تحمل بکنم اما هرگز نمیدانستم این سختی و مشقت به سادگی صحت و سلامتی ام را خواهد گرفت.

اکنون که تنها چهل سال دارد افسردگی، فشار بلند خون و چندین تکلیف دیگر او را به یک زن ضعیف و ناتوان تبدیل کرده است، با دیدن چهره اش تصور میکنی شصت و چندی سالی داشته باشد.

 ولی با این حال او کار می کند، زحمت میکشد و برای آینده بهتر فرزندان خود شب و روز تلاش می کند.
او یک مادر هست، خود را فدا میکند تا بچه هایش راحت و آرام زندگی کند.

 

هیچ نظری موجود نیست:

پست ویژه

درسی که از تاریخ گرفته شود همین است!

در سی و چند سال قبل وقتی همه چیز به دست آنها افتاد به جان هم افتادند، گفتند آماده نبودیم همه چیز به یکبارگی اتفاق افتاد، طرح ما بر این بود...