۱۳۹۰ اسفند ۱۲, جمعه

صحابی شهید و پیامبر دروغین

پیامبر صلی الله علیه وسلم برای فرستادن نامه به سوی طاغوت بنی حنیفه، مسیلمۀ کذاب، یک جوان از طایفۀ خزرج را انتخاب کرد و در آن نامه مسیلمه را از آنچه که انجام میداد و ادعا میکرد برحذر داشت. آن صحابی جوان با ایمانی راسخ و استوار برمسیلمه وارد شد درحالیکه مردان مسیلمه اطرافش را گرفته بودند. این جوان کسی به جز (حبیب بن زید انصاری) نبود. هنگامیکه مسیلمه نامه را خواند، خشم و عضب او به جوش آمد و از حبیب پرسید: آیا گواهی می دهی که محمد رسول خدا است؟ حبیب از خشم و شرارتی که ازچشمان مسیلمه می بارید نهراسید و فضای رعب آوری که در آن محیط حاکم بود او را به وحشت نینداخت و با شجاعت وشهامت تمام گفت: آری! گواهی می دهم که محمد رسول خداست. سپس از او پرسید: آیا گواهی می دهی من رسول خدا هستم؟ جبیب در جواب گفت: گوشهایم سنگین اند و چیزی را نمی شنوم مسیلمه همچنان سؤالش را تکرار میکرد و حبیب هم همان جواب را تکرار می نمود. و مسیلمه هر بار تکه ای از بدن او را قطع میکرد تا اینکه روح مبارکش به ملکوت اعلی پیوست و به فیض شهادت نایل آمد

هیچ نظری موجود نیست:

پست ویژه

درسی که از تاریخ گرفته شود همین است!

در سی و چند سال قبل وقتی همه چیز به دست آنها افتاد به جان هم افتادند، گفتند آماده نبودیم همه چیز به یکبارگی اتفاق افتاد، طرح ما بر این بود...