۱۳۹۳ خرداد ۲۲, پنجشنبه

از خاطرات من "5"

سوی کابل می آمدیم, خرسند بودم. چون هرگاه بسوی خانه می آیم حس خوبی می داشته باشم, نعمت دیدار خانواده ام؛ ازین لحاظ باید خوشحال باشم.

لذا نمی خواهم چیزی و یا عملی نگرانم نموده و خوشی ام را برهم زند.
یک نفر کم بود, پس از چند لحظه تعداد سواری ها پوره شد و موتر به حرکت در آمد.
راننده گفت: بیادرا یک دعای خیر.
همه دعا نمودیم.
میانه ی راه, همینکه از کاپیسا خارج شده و داخل پروان شدیم, راننده مکتبی را نشان داد و با لهجه ی غم انگیز گفت:
یک زمان این مکتب بهترین مکتب پروان بود ولی وقتهای جنگ به مخروبه تبدیل شد, باری آنرا به آتش کشیدند, کتابها و آنچه را داشت و نداشت همه سوزانیدند.
حرفش متوجه مجاهدین نامها بود, چند حرف اضافه به مجاهد نیز گفت.
مردی که دست چپم نشسته بود با نرمی سخنان راننده را گوش می داد, دانستم که می خواهد چیزی بگوید. چند لحظه ی نگذشت که میان حرف راننده پریده گفت: استاد جان! اگه اجازه باشه من هم چند حرفی بگویم.
راننده با خونسردی جواب داد: بفرما, چرا نه.
او آهسته و شمرده سخن می زد, ابتدا مجاهد را اینگونه تعریف نمود: استاد در اسلام مجاهد به کسی گفته می شود که شخص با اخلاق وخوب باشد, نه چشمش به ناموس کسی باشد و نه به دارایی و خونش. الله مسؤولیت بس بزرگی را به مجاهدین داده است. باید عدل کنند, کسی از دست شان آزار نبیند, و بهترین مجاهد را پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم معرفی نموده است.
می دانم, شاید این عمل را کسانی به نام مجاهد مرتکب شده باشند ولی؛ اشتباه اینست:
ما همه کس را که سلاح به شانه کرد و دشمن را نشانه گرفت؛ مجاهد نامیدیم و می نامیم. اگرچه هدف او بدست آوردن قدرت بود یا نام و یا هم رضای الله.
اما؛ اسلام به کسی مجاهد می گوید که برای رضای الله و رویارویی با دشمنان دین و ناموس برخواسته باشد.
لیکن در کشور ما عده ی اگر به این نام برخواسته بودند, عده ی دیگری بخاطر نام و نشان, قدرت و کرسی و یا هم پول و مادیات دنیا به صفها پیوستند.
ما باید فرق میان مجاهد راه خدا و کسیکه بخاطر دنیا برخواسته است؛ را بدانیم. دیگر نباید فریب کسی را بخوریم.
او اینگونه اضافه کرد: استاد من ملت را ملامت می سازم نه بزرگان را.
آنهم به این دلیل که چرا ملت کورکورانه از هرکس و ناکسی پیروی می کند. همین ملت ما زمانی از کمونیست ها پیروی نمودند, زمانی از هرچه مجاهد بود و نبود, و زمانی هم از طالبان و اینک از کرسی نشینان کنونی.
شاید کسی بگوید مجبوریتها آنها را اینگونه تابع ساخت ولی, تا به کی تابع مجبوریتها بوده و بدون دانستن پی هرکس گام برداریم.
وقتی این حرفها را از زبان یک جوان شنیدم, از ته دل برایش خیر آرزو نمودم, چون حرف دلم را گفت.
حقیقت هم همینست, من قبل ازینکه بزرگ یک گروه ویا عالم مذهبی را ملامت نمایم, پیروان آن گروه و آن عالم را سرزنش می نمایم, چون چرا ندانسته از گروهی ویا عالمی تقلید می نمایند. همین تقلید بیجا و نداشتن علم و دانش ملت ما را به این روز رسانید.
کاش کسی با صدای بلند این حرفم را به همه ملت برساند و بگوید:
دیگر نباید از هر گروهی, هر عالمی و بزرگی تقلید کنیم, چون گروه ها, عالمان و بزرگان همیشه به راه حق نمی مانند, ما باید از فکر و اندیشه پیروی کنیم. اگرچه روزی آن گروه یا آن عالم ویا هم آن بزرگ به بیراهه می رود.
به امید چنین روزی.


هیچ نظری موجود نیست:

پست ویژه

درسی که از تاریخ گرفته شود همین است!

در سی و چند سال قبل وقتی همه چیز به دست آنها افتاد به جان هم افتادند، گفتند آماده نبودیم همه چیز به یکبارگی اتفاق افتاد، طرح ما بر این بود...