۱۳۹۳ تیر ۲, دوشنبه

از خاطرات من "6"


صبح بود, در موتر بودم کاپیسا می رفتم .
سواریها در ارتباط به وضعیت کشور و انتخابات صحبت می نمودند, یکی از اشرف غنی  و دیگری از داکتر عبدالله می گفت.

خاموش بودم, چون دوست ندارم وقتم را در چنین موضوعات ضایع نمایم. صرف حرفهای آنها را گوش می دادم.
از تهیه مسکن گذشته بودیم, آن مرد که در سیت جلویی نشسته بود در ضمن سخنانش چنین گفت: 
ولا! مردم افغانستان زمانی اشتباه کدن که سَر تره کی ناشکری کدن.
با مجرد که این حرف را گفت, حالم بهم خورد, سخت آشفته شدم, نمیتوانستم صبر کرده با صدای تند گفتم:
کاکا جان! خاک قدم های رؤسای جمهور کنونی سَر تره کی شَرف دارند, دیگر آنوقت گذشته که کمونیست هنوز هم اندیشه اش را بیان کند. کمونیستان باید مسلمان شوند ویا خاموش باشند تا کشته نشوند.
میفامی! تره کی کمونیست بود... کمونست! 
خیلی این پشتیبانی از تره کی کمونیست بالایم سخت تمام شد.
او خاموش شد, گویا خشکَش زده باشد, نه بلی می گفت و نه نخیر.
بعدتر متوجه شدم که شیوه پاسخ دادنم اشتباه بود, باید به نرمی برایش می گفتم ولی, وقتی آن حرف را گفت: یک لحظه وضعیت خطرناکی را که جوانان مسلمان ما در آن روزگار داشتند و ظلمهای را که متحمل می شدند در نظرم خطور کرد, به زندان انداختن ها, ناخن کشیدن ها, برق دادن ها, زنده به گور کردن ها, و به چوبه ی دار بردن ها, و صدها جنایت دیگر. اینهمه سبب شد صبرَم را ازدست دهم و آنگونه تند بگویم.
اما؛ با آنکه متیقنم و ایمان دارم که سردمداران کنونی با آنهمه خیانتها و اشتباهات شان به سبب داشتن ایمان و معتقد بودن به وجود الله و رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم بهتر از آن کمونیست ظالم و بی دین است, آنچه به آن تأسف می کنم اینست که : وضعیت چنان شده که کمونیستان دیروزی و سیکولران امروزی باردگر می توانند آزادانه حرف بزنند و اندیشه ی پوچ و مزخرف خود را بیان نمایند.
من از روزی می ترسم که یکبار دگر کمونیستان و سیکولران سَر بلند کنند و وضعیت را به گونه ی سازند که می خواهند.

هیچ نظری موجود نیست:

پست ویژه

درسی که از تاریخ گرفته شود همین است!

در سی و چند سال قبل وقتی همه چیز به دست آنها افتاد به جان هم افتادند، گفتند آماده نبودیم همه چیز به یکبارگی اتفاق افتاد، طرح ما بر این بود...