۱۳۹۴ دی ۱۳, یکشنبه

پشتون استی؟


نوشته: عبدالباسط امل

نزدیک آمده کنارم نشست، سپس بسویم خیره شده گفت: پشتون استی؟
گفتم: نه، تاجک استم.

این نه گفتن سَر سخن را برایش باز کرد.
او گفت: پشتون ها قوم جاهل اند، جز پشتون درین کشور دیگری را نمی خواهند، یگانه راه حل ازبین بردن تمامی پشتون هاست.
من مخالف این اندیشه اش بودم، ولی گذاشتم همه حرف هایش را بگوید تا دلَش خالی گردد.
خیلی پُرحرفی کرد ولی ازینکه باخود عهد کرده ام قبل ازینکه گوینده باشم شنونده خوب باشم، سخنانش را تحمل کردم.
همینکه حرفش تمام شد گفتم:
پدر جان!
این راه حل نیست که با بدی تنی چند از یک قوم همه آن ها را بد بگوییم و دشمن اقوام دیگر بپنداریم، به گمان خودت اگر همینگونه هم باشد (که اصلاً موافق نیستم) با کشتن و ازبین بردن نمی شود قدرت یافت و از حق خود دفاع کرد. می باید اندیشه قوم ستیزی را ازبین ببریم، آنهایکه جاهل اند باید در برابر جهل شان مبارزه کنیم.
او همچنان به حرف هایم گوش می داد.
اضافه کردم: من همانقدر که از پشتون متعصب و جاهل بدم می آید از تاجک متعصب، ازبک و هزاره متعصب نیز بدم می آید ولی؛ این بدبینی راه حل نیست باید چنین آدمها را بفهمانیم، مهم نیست از کدام قوم، گروه یا مذهبی باشند.


حتماً شما هم متوجه چنین مواردی شده اید، چه اندازه گام مثبتی خواهد بود که اینگونه مردم را با صبر و حوصله و نرمی بفهمانیم تا باور کنند نزد دیگران همه ما افغان و از یک کشور هستیم، به آنها پشتون، تاجک، هزاره یا ازبک مهم نیست، هر فردیکه تن به غلامی شان دهد همان نزد شان ارزش دارد و آنکه مخالفت کند ولو از هرقومی باشد منحیث یک افغان همراهش دشمنی می کنند.
من ایمان دارم قوت ما در وحدت و همدیگر پذیری ما است، هیچ تاجکی بدون هموطن پشتون، هزاره و ازبک خود درین کشور زندگی آرام نمی تواند داشته باشد، همینگونه هیچ پشتون، ازبک یا هزاره نیز نمی تواند به تنهایی آرامش داشته باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

پست ویژه

درسی که از تاریخ گرفته شود همین است!

در سی و چند سال قبل وقتی همه چیز به دست آنها افتاد به جان هم افتادند، گفتند آماده نبودیم همه چیز به یکبارگی اتفاق افتاد، طرح ما بر این بود...